از بعدازظهر تا حالا قفل کردم رو یه وبلاگی(به دلایلی) و میخونمش و میخونمش تا این که رسیدم به تیرماهش و اتفاقی کامنت یکی از پستاشو باز کردم و دیدم عه! من! خودم کامنت گذاشته بودم براش ولی تا زمانی که کامنتمو دیدم هیچی تو ذهنم نبود. حتی نرفته بودم ببینم جواب داده یا نداده یا چی!
آهنگو یه پیج دیگه گذاشته و آخر کپشن نوشته "وکال بسیار زیبا و حرفهای سرکار خانم ." که یعنی من باشم! فقط من موندم که من که چیزی"نخوندم"! فقط یه جمله حرف زدم! :))) اینجاس که آدم میفهمه چقدر اغراق میکنن تو این زمینهها.
حتماً این عکسایی که جلوی حرم و تو کربلا و این چیزا عکس طرفو تو گوشی میگیرن بعد ازش عکس میندازن که بگن به یادت بودیم و اینارو دیدید. بعدش هم عموماً طرف مخاطب، عکس رو استوری میکنه و مینویسه خووووش به حااااالت که اونجایییی. مرسی که به یادم بودی. ایهی ایهی ایهی(صدای گریه).
دیشب دوستم که رفته کربلا همچین عکسی برام فرستاد و من اینجوری بودم: "؟!" حالا ازش تشکر کردم و اینا. ولی ترجیح میدم جلوی کاخ کرملین و آبشار نیاگارا و برج ایفل به یادم باشن! بیشتر کِیف میکنم. البته بیشتر، برای مواقعی به کار میره که قبلش کمتر وجود داشته بوده باشه. فلذا بیشتر رو حذف میکنم چون قبلش هیچ کِیفی وجود نداشته.
درباره این سایت